-
روز پدر
شنبه 21 مردادماه سال 1385 10:25
آه آه اما او چرا این را نمی داند که در اینجا من دلم تنگ است یک ذره ست ؟؟؟؟؟؟ پدر خوبم سلام بابای عزیزم روزت مبارک کاش دنیا ها با خط تلفن به هم وصل بودند تا لا اقل میتونستم مثل روز مادر تلفنی بهت تبریک بگم اما حیف که نیست هر چی فکر کردم راهی پیدا نکردم فقط می خوام امشب زود بخوابم تا شاید اونجا بتونم دلتنگیمو برطرف کنم...
-
با تو یا بی تو؟
شنبه 21 مردادماه سال 1385 10:22
با تو یک صــــــــــــــــــــــدا با تو یک نفــــــــــــــــــــــس با تو یک سکــــــــــــــــــوت با تو یک نــــــــــــــــــــــــوا بی تو اما ... یکـــــه و تنهـا مانده از هرجا ،، گریه و فریــــاد با یکی بیـــــداد . . با تـــــو یا بی تو میشود بسر شــــــــــــــــــــواد ؟؟؟
-
میلاد
پنجشنبه 25 خردادماه سال 1385 19:15
... یکی بود یکی نبود سلام ! سلامی به زیبایی شروع! شروع یک صبح نو/ یک روز نو / یک سال نو و یک زندگی نو. به لطافت میلاد . آره خیلی قشنگه لطافت و زیبایی تولد / مثل اومدن یک نوزاد به این عالم با نرمی تولد / میترسه/ گریه می کنه /مامان باهاش همدردی میکنه و فقط ذره ای از اون درد و غم رو باهاش همراهی می کنه تا بدونه تا بفهمه...
-
مرجان (داستان کوتاه)
جمعه 25 فروردینماه سال 1385 19:49
خیلی وقت پیش یعنی تقریبا زمانی که کمی معنی جملات عربی رو درک می کردم ؛ وقت شنیدن زیارت عاشورا حال بدی داشتم ،امام حسین رو خیلی دوست داشتم اما راستش وقت شنیدن " و لعن ا... ابن مرجانه " خجالت می کشیدم و از اسم خودم خیلی بدم می اومد حتی گاهی تا حد تنفر .. اما ازین حس با کسی صحبت نمی کردم .خلاصه حال خیلی بدی بود . تا...
-
حرف نو
دوشنبه 21 فروردینماه سال 1385 10:41
سلام ! می دونی به عنوان اولین نوشته توی سال نو نمیخوام چرت و پرت بنویسم یا از از درد و غصه بنویسم آخه میگن برای شروع سال نو از چیزای خوب شروع کنید چون اونوقت تا آخر سال با خوبی همراهید اما وقتی فکر می کنم می بینم هیچ چیز بدی وجود نداره این خود ما آدماییم که بدی رو میسازیم این ماییم که فرصتهای خوبمونو خراب می کنیم...
-
نوروز مبارک!
دوشنبه 29 اسفندماه سال 1384 18:51
سال و فال و مال و حال و اصل و نسل و تخت و بخت بادت اندر شهریاری برقرار و پردوام سال خرم فال نیکو مال وافر حال خوش اصل ثابت نسل باقی تخت عالی بخت رام
-
تجربه (داستان کوتاه)
شنبه 6 اسفندماه سال 1384 22:33
ب ارها این راه را پیموده بود. با سختیهای آن کاملا آشنا بود. تمام راه را مثل کف دست می شناخت طوریکه حتی با چشمهای بسته نیز می توانستبه راحتی و با سرعت راه را بپیماید ، بدون لحظه ای درنگ ! در این فکر بود که چرا نمی تواند راه را طی کند؟ چرا با وجود این که بهترین مسیر را انتخاب کرده بود اما پیش نمیرفت ؟ هرچه قدمهایش را...
-
تکراری
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1384 16:56
سلام خوبم! امیدوارم همیشه از من نامه داشته باشی و امیدوارم همیشه از دیدن و خوندن نامه هام همون شوق و ذوقی رو داشته باشی که برای اولین بار داشتی، دوست ندارم واست تکراری بشم .میدونی خودم تازگی رو خیلی دوست دارم برای همین دلم میخواد برای عزیزانم همیشه تازگی داشته باشم. حالا نمیدونم چقدر موفق شدم ، بگذریم. این روزا خیلی...
-
آدم برفی!
دوشنبه 3 بهمنماه سال 1384 22:25
سلام آدم برفی قشنگم! حالت که خوبه ؟ میدونی همیشه دوست داشتم یه آدم برفی داشته باشم اما هیچوقت سعی نکردم بسازم ،چون میدونستم تنهایی از عهده اش بر نمیآم . خیلی وقتا تمام وقتم صرف این شده بود که کسی رو پیدا کنم تا با هم آدم برفی بسازیم اما برفا آب شدن و کسی نیومد. میخواستم حرفایی رو که توی دلم مونده بود؛تو اون چشای دکمه...
-
زندگی می گوید اما باز باید زیست ...
یکشنبه 2 بهمنماه سال 1384 23:05
امروز دارم به این فکر می کنم همه ی این معیارهایی که آدما واسه خودشون درست کردن ؛همه قراردادیه . هر قراردادی هم قابل فسخه. اگر نخوایم همه ی قراردادهای موجود رو فسخ کنیم حداقل توانایی اینو داریم که تغییرشون بدیم.مگه نه؟؟ میدونی یاد اون یارویی افتادم که صبح از خواب بیدار می شه و می بینه دنیا خالی شده . انقده گشته و گشته...
-
تبریک...
پنجشنبه 29 دیماه سال 1384 13:11
" ای که بر ماه از خط مشکین نقاب انداختی لطف کردی سایه ای بر آفتاب انداختی " امروز ازقشنگ ترین و بزرگترین روزهاییه که می تونه وجود داشته باشه چون یکی از عزیز ترینهایی که میتونسته باشه به دنیا معرفی شده . می فرمایند :((کمتر چیزی که لازم است برای خدا رعایت کنید این است که نعمتهای او را در راه معصیت بکار نبرید .)) راستی...
-
هدیه
دوشنبه 26 دیماه سال 1384 21:46
"درختی به مردی گفت:(( ریشه های من ژرف در خاک سرخ فرو رفته اند ،و میوه به تو می دهم .)) و مرد به درخت گفت :(( ما چقدر به هم شبیه ایم و ریشه های من هم در خاک سرخ فرو رفته اند. و خاک سرخ به تو این قدرت را می دهد که میوه ات را به من ببخشی ، و خاک سرخ به من می آموزد که با قدرشناسی ، هدیه ات را بپذیرم.)) " (جبران ) آری ،...
-
ایمان (داستان کوتاه )
شنبه 24 دیماه سال 1384 22:47
راه زیادی را پیموده بود ، حال آنکه باید مدتی پیش به مقصد میرسید .در آن غبار که اطرافش را پوشانیده بود ، بجز یک قدمی اش را نمی دید و نیز به اندک اشعه های خورشید که به او می رسید اطمینانی برای یافتن جهت حرکتش نداشت . اکنون در هر مسیر که شروع به حرکت می کرد به شک می افتاد ،چه بسا از مقصود دور تر می شد . اما می بایست کاری...
-
سرنوشت
جمعه 23 دیماه سال 1384 17:00
آنکه اسیر دست سرنوشت است . زندگی را چگونه می بیند ؟ لذت را چگونه به تصویر می کشد ؟ شب را با کدامین امید به بستر می رود و روز را چگونه آغاز می کند ؟ و آنکه با سرنوشت به به نبرد بر می خیزد .. اسارت را چگونه پس میزند و زندگی کردن را چگونه انتخاب می کند ؟؟؟؟!
-
خدایا !!!!!!!!
جمعه 9 دیماه سال 1384 19:22
دلتنگم برای چه یا که خودم هم نمی دانم! در این لحظات احساس سبکی خاصی در قلبم دارم .غمگین نیستم اما اشک امانم را بریده انگار گم کرده ای دارم.انگار منتظرم؛..نمیدانم....! کاش عاشق بودم !گاهی دلم می خواست اشتیاق عشق مرا با شراره هایش بسوزاند اما چه کنم که سردی تنهایی تمام وجودم را منجمد کرده است. کاش می شد فریاد بر آورم و...
-
دنیا و تنهایی
چهارشنبه 7 دیماه سال 1384 13:07
سلام عزیزم ! دلم بدجوری هواتو کرده.نمیدونم چرا فکرم خراب شده. به قول بچه ها هیچ کی منو دوست نداره! دلم میخواد هیچ جا نباشم .هیچ کس طرفم نیاد .سلامی نشنوم.وقتی بیرون میرم کسی رو نبینم .هیچ کس رو.. ادعای مالکیت چیزی یا کسی رو نداشته باشم .خودم باشم و خودم ؛ خودم باشم و تو باشی و یک گوشه ی دنج ازین دنیا .تنها آسایش...
-
فراموشی
چهارشنبه 30 آذرماه سال 1384 22:12
سلام عزیز هم قبیله ! خیلی وقته دچار یه احساس خاص نشده بودم . یه جور احساس گمشدگی یا شاید فراموشی. شریعتی تو کتاب (( هبوط )) یه مثال جالبی داره میگه : (( احساس کسی را دارم که پس از سالها در آینه می نگرد و انچه را در آن می بیند به کلی نمی شناسد .)) می دونی این یعنی فراموش کردن یک زخم . یه درد کهنه ئ از یاد رفته . الان...
-
.. یکی بود یکی نبود
دوشنبه 28 آذرماه سال 1384 21:47
سلام ! امشب بعد از مدتها بالاخره تونستم بیام نت از خیلی وقت پیش قصد ساختن یه وبلاگ داشتم چند بار هم سعی کردم اما خوب با وجود مشکلات ....که داشتم ادامه ندادم . اما اینبار می خوام بازم بنویسم . حتما دوست دارید بدونید موضوع این دفتر چیه نه؟ اینجا همه چیز پیدا میشه آخه قراره اینجا آیینه ی تمام نمای ذهن من ـ و البته اگه...